loading...
مسجد حضرت صدیقه طاهره (س) بیرجند

حجة الإسلام حسين الادري

 

مساله انتظار

مفهوم انتظار

 فلسفه و ضرورت انتظار

اهميّت انتظار در روايات اسلامي

انتظار، در اعماق سرشت آدمي

   ــ فطرت و صلح و عدالت جهاني

   ــ فطرت و وجود مصلحي بزرگ

انتظار عمومي براي يک مصلح بزرگ

   ــ پرتوى در کتب عهد قديم (تورات و ملحقّات آن)

   ــ نشانه‏هايى در کتب عهد جديد (اناجيل وملحقّات آن)

   ــ تجلّى اين برنامه در کتب زرتشتيان

   ــ جلوه‏ گاه اين عقيده در کتب هنديان و برهمائيان

   ــ اين عقيده در ميان چينيان و مصريان و مانند آنها

   ــ شعاع اين فکر در ميان غربيها

آثار سازنده انتظار

   ــ خودسازي فردي

   ــ خودياريهاي اجتماعي

   ــ حل نشدن در فساد محيط

   ــ زمينه سازي براي ظهور

نتيجه نهايي

 

مسأله انتظار

موضوع انتظار و اميد به قيام يک مصلح جهانى که به وضع نابسامان جوامع بشرى سامان بخشد و تبعيضها، بى عدالتيها، جنگ و خونريزى و مفاسد را از محيط زندگى انسانها برچيند، يکى از مسائلى است که اديان و مذاهب مختلف روى آن تکيه مى‏ کنند. و آن را عامل موثّري براي حرکتهاي فردي و اجتماعي دانسته که غالباً به جنبشهاي ضد استعماري مي انجامد.

امّا گاهى گفته مى‏شود که چنين انتظارى، افراد را در يک عالم رؤيايى فرو برده و از آن چه در اطراف آنها مى ‏گذرد، غافل مى‏ سازد و آنها را به فرار از زير بار مسئوليّت‏هاى اجتماعى تشويق مى‏ کند.

و به عبارت ديگر از نظر فردى، عاملى است براى رکود و توقّف، و از نظر اجتماعى وسيله ‏اى است براى خاموش ساختن جنبشهاى ضدّ استعمارى، و به هر شکل اثر تخديرى دارد.(1)

براى اين که روشن شود تا چه اندازه در گفتار بالا تحريف حقيقت و واقعيّت وجود دارد، بررسي اين مسأله لازم است تا دانسته شود ‏اگر مساله انتظار به طرز صحيح پياده شود، عامل مؤثّرى براى حرکتهاى فردى و اجتماعى است، يا عاملي تخدير کننده که سبب رکود مي شود.(2)  پيش از آن لازم است معنا و مفهوم انتظار، مورد بررسي قرار گيرد.

مفهوم انتظار

«انتظار» معمولًا به حالت کسى گفته مى ‏شود که: از وضع موجود ناراحت است و براى ايجاد وضع بهترى تلاش مى‏ کند.

فى المثل بيمارى که انتظار بهبودى مى‏ کشد، يا پدرى که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بيمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترى مى ‏کوشند. همچنين است، تاجرى که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادى مى‏ باشد.

انتظار در بر گيرنده دو حالت است: «بيگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر». بنابراين، مسأله انتظار حکومت حق و عدالت «مهدى» عليه السلام و قيام مصلح جهانى نيز در واقع مرکب از دو عنصر است: عنصر «نفى» و عنصر «اثبات». عنصر نفى همان «بيگانگى با وضع موجود» و عنصر اثبات «خواهان وضع بهترى بودن» است.(3)

هر چه اين دو عنصر در شخص منتظر تقويت شود، مفهوم انتظار در او بهتر تجلّي مي کند. بهمين خاطر است که در روايات اسلامي، منتظران واقعى همانند کسانى شمرده شده‏ اند که در خيمه يا زير پرچم حضرت مهدى عليه السلام بسر مي برند، يا کسانى که در راه خدا شمشير مى ‏زنند، يا به خون خود آغشته شده و شهيد گشته اند.

اينها اشاره به مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت است که متناسب با مقدار آمادگى و درجه انتظار افراد است؟ يعنى، همان طور که ميزان فداکارى مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است انتظار، نيز درجات کاملًا متفاوتى دارد.(4)

علاوه بر اين، با توجه به رواياتِ مهدويّت؛ بهتر مي توان مفهوم انتظار را فهميد. در برخي روايات، از انتظار به افضل الاعمال تعبير شده است. آيا صرف يک حالت درونى، که کار سختى هم نيست، مي تواند «افضل الاعمال» باشد؟ و حتّى از جهاد با آن همه‏ مشکلات و سختى ‏ها، که جان انسان در خطر مى ‏افتد، برتر باشد؟ آيا چنين انسانى مانند کسى است که خون خود را در راه خدا اهداء مى ‏کند؟

در پاسخ بايد گفت، انتظار چند گونه است:

1- انتظار دروغين که همراه با هيچ‏گونه آمادگى نيست و فقط با حرکت زبان است.

2- انتظار راستين که آميخته با آمادگى‏ هايى مى ‏باشد که اين خود درجاتى دارد. همانند نيروهاى نظامى که وقتى به آن‏ها آماده‏ باش مى‏ دهند گاه در آماده‏ باش 50%، و گاه در آماده‏ باش 70%، و گاه در آماده‏ باش کامل 100%، به سر مى‏ برند.

برخى از منتظرين آمادگى ناقصى دارند، برخى ديگر آمادگى نسبتاً کاملى دارند و گروهى نيز آمادگى 100% و کامل دارند. کدام يک از اين منتظرين مشمول افضل الاعمال هستند؟

بدون شک کسانى که آمادگى کامل دارند به اين مقام رفيع و بلند نائل مى ‏شوند؛ نه هر کسى که مدّعى انتظار باشد. مگر مى ‏شود ما منتظر ميهمانى بس عزيز و عاليقدر باشيم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بريم، ولى حتّى ابتدايى‏ ترين اسباب و وسايل پذيرايى را فراهم نکرده باشيم؟ اگر چنين شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى که هيچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شک مى ‏کنند!

از سوى ديگر انتظار أشکال گوناگون دارد؛ انتظار شخصى که منتظر يک ميهمان است، با انتظار کسى که منتظر صد ميهمان مى ‏باشد متفاوت است، انتظار يک شخص عادى با انتظار امامى که برترين انسان روى زمين است و براى برپايى حکومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى ‏آيد بسيار متفاوت است. اگر أشکال مختلف انتظار فرج را بررسى کنيم اعتراف خواهيم کرد که اين انتظار، بزرگ‏ترين، با شکوه‏ترين و پرارزش‏ترين انتظار در طول تاريخ بشريّت است!(5)

البته اين در صورتي خواهد بود که معنا و مفهوم واقعي انتظار، تحريف و مسخ نشود و عدّه اي نگويند:

اگر شرط ظهور آن مصلح بزرگ پر شدن زمين از ظلم و فساد است، پس چرا ما در اين عصر و زمان، با فساد مبارزه کنيم و با ظلم و ستم بجنگيم؟ يا چرا با امر به معروف و نهى از منکر، آن انقلاب بزرگ را به تأخير افکنيم؟ نه تنها نبايد در جهت اصلاح گام برداشت بلکه براى تسريع آن ظهور، بايد به فساد بيشتر کمک نمود، تا شرط ظهور آن مصلح بزرگ زودتر تحقّق يابد!

در اين صورت، انتظار ظهور نه تنها مانع ظلم و فساد نمى‏ شود بلکه مردم را به همکارى با ظالمان و ستمگران تشويق مى ‏کند و اين خود موهبت بزرگى براى‏ استعمار و استعمارگران خواهد بود که استعمارشدگان با دست خود زنجير را به گردن خويش افکنند!.

ولى بايد توجّه داشت، اين يک نوع سفسطه و مغالطه خطرناکى است که از تحريف مفهوم انتظار سرچشمه مى‏ گيرد؛ زيرا چنانچه ما به ظلم و فساد کمک کنيم، بى ‏شک در صف مخالف قرار خواهيم گرفت؛ مگر نه اين است که ظهور مصلح جهانى براى ريشه‏ کن ساختن ظلم و ستم از کره زمين است؟

به تعبير ديگر معقول نيست ما به تسريع انقلابى کمک کنيم که خود جزو تصفيه‏ شدگان آن خواهيم بود و اين مانند آن است که آتشى‏ برافروزيم که پس از شعله‏ ور شدن، دامن خود ما راخواهد گرفت.

بنابراين اگر مى‏ خواهيم صف خود را از هم ‏اکنون مشخّص کنيم و جزو عناصر مصلح باشيم، بايد از هم ‏اکنون حساب خود را از فساد جدا سازيم، که به ظلم و ستم کمک کردن، اگر آن انقلاب را تسريع کند مجازات ستمکار را نيز تسريع خواهد کرد.

بنابراين آن چه براى تسريع ظهور مصلح جهانى لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمين نيست، بلکه آمادگى و تشنگى لازم است. البتّه نمى ‏توان انکار کرد که افزايش ظلم و فساد يکى از علل آمادگى و تشنگى خواهد بود، چون هنگامى که مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعيض ‏ها و بى‏ عدالتى‏ ها را بچشند، ناراحت مى‏ شوند و در جستجوى طريق اصلاح و يافتن يک‏ مصلح جهانى گام بر مى ‏دارند.

همه از ظلم و ستم خسته شده رهروى راهبرى مى‏ جويند!

خلاصه اينکه:

انتظار يعني آمادگى کامل. (فکري و عملي)

انتظار يعني «بيگانگى با ظلم» و «تلاش براى عدالت».

فلسفه و ضرورت انتظار

پس از روشن شدن معنا و مفهوم انتظار، ممکن است براى شما نيز اين سؤال پيش آيد که:

سخن از آينده جهان بشريّت و انتظار آن، چه نتيجه‏ اى براى امروز ما مى ‏تواند داشته باشد؟ امروز با هزاران مشکلات و گرفتارى دست بگريبانيم و بايد براى پيروزى بر اين مشکلات بينديشيم، ما را با فردا چه کار؟ آينده بالاخره خواهد آمد، خوب باشد يا بد، آنها که تا آن روز زنده ‏اند از مواهبش برخوردار مى ‏شوند، و آنها که نيستند خدا رحمتشان کند! به هر حال، اين مسأله فعلًا «نسيه» است و اثر مثبت و سازنده‏اى در زندگى امروز ما ندارد! اينجاست که سخن از فلسفه انتظار به ميان مي آيد.

 حقيقت اينست که، کسانى اينگونه سخن مى‏ گويند که هميشه با ديد سطحى حوادث را مى ‏نگرند، و تصوّر مى‏ کنند امروزِ انسان از ديروز و فرداي او جدا است؛ و جهان را مرکّب از واحدهاى پراکنده و از هم گسسته مى ‏پندارند.

ولى با توجّه به اين که ريشه‏ هاى «حوادث امروز» در گذشته است و آينده را هم از امروز بايد بسازيم، و اين که توجّه به يک آينده «تاريک» يا «درخشان» انعکاس فورى در زندگى امروز و موضع‏گيرى ‏هاى ما در برابر حوادث دارد، روشن مى‏ شود که ما به خاطر امروز هم که باشد بايد گذشته و آينده را مورد بررسى دقيق قرار داده و به آينده اميدوارانه نظر کنيم. بزودى خواهيم ديد، اين انتظار بزرگ چه اندازه سازنده است.

هر چند جمعى از خاورشناسان اصرار دارند ايمان به وجود يک مصلح بزرگ جهانى را «واکنشى» از وضع نابسامان مسلمانان در دورانهاى تاريک تاريخ بدانند؛ و حتّى اصرار دارند که ايمان به وجود «مهدى» و مصلح جهانى را يک فکر وارداتى تلقّى کنند که از عقايد يهود و مسيحيان گرفته شده؛ و يا اينکه جمعى از جامعه شناسان ماترياليست مى کوشند که از مسأله انتظار ظهور مهدى، دليلى بر عقيده خود ترتيب دهند که اين عقيده يک ريشه اقتصادى دارد و براى تخدير افکار توده‏ هاى به استعمار کشيده شده است.

با تمام اين گفتگوها، بايد توجّه داشت که اعتقاد به چنين ظهورى يک ريشه فطرى در همه نهادها دارد که در اعماقِ عواطفِ انسان نفوذ کرده است؛ و علاوه بر اين داراي يک ريشه اصيل اسلامى است که در منابع مهمّ اسلامى ديده مى‏ شود. يعني مضاف بر يک احساس نياز دروني، در روايات اسلامي دعوت شده ايم تا اين حسّ نياز را شکوفا کرده و مورد توجّه قرار دهيم. و اين خود بيانگر ميزان اهميّت دين مبين اسلام به مساله انتظار و مهدويّت است.

اهميّت انتظار در روايات‏

عقيده انتظار و مهدويّت در عقايد اسلامى وسعت فوق العاده‏اى دارد و به عنوان يک مساله مهم شناخته شده است که اهميت آن طبق احاديث و روايات اسلامي واضح و روشن است.

شخصى از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: درباره کسى که داراى ولايت امامان است و انتظار ظهور حکومت حق را مى ‏کشد و در اين حال از دنيا مى ‏رود چه مى‏ گوييد؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

 «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ کَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِى فُسْطَاطِهِ- ثُمَّ سَکَتَ هُنَيْئَةً- ثُمَّ قَالَ: هُوَ کَمَنْ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ»؛ (او به منزله کسى است که با رهبر اين قيام در خيمه‏ا ش باشد، و پس از کمى سکوت فرمود: مانند کسى است که با پيامبر بوده است).(6)

نظير همين مطلب در روايات ديگر نيز وارد شده. در بعضى:

 «بِمَنْزِلَةِ الضَّارِبِ بِسَيْفِهِ فِى سَبِيلِ اللّهِ»(7)؛ (همانند شمشيرزني در راه خدا).

و در بعضى ديگر:

 «کَمَنْ قَارَعَ(8) مَعَ رَسُولِ اللّهِ بَسَيْفِهِ»(9)؛ (مانند کسي است که در خدمت پيامبر(صلی الله علیه وآله) با شمشير بر مغز دشمن بکوبد).

و در بعضى ديگر:

 «بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللّهِ بِالسَّيْفِ»(10)؛ (همانند کسي است که پيش روي پيامبر جهاد کند).

و در بعضى ديگر:

 «بِمَنْزِلَةِ مَنْ اسْتَشْهَدَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله»(11)؛ (همانند کسي است که با پيامبر شهيد شود).

اين تشبيهات مختلف که در مورد انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) در روايات مختلف وارد شده، بسيار پرمعنا و روشنگرِ اين واقعيّت است که يک نوع رابطه و تشابه بين مسأله انتظار و جهاد و مبارزه با دشمن در آخرين شکل خود وجود دارد؛ گاهى همانند کسى که در زير پرچم اوست، گاهى همانند مجاهدان در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله، گاهى همانند شهيدان.

در روايات متعدّدى نيز انتظار چنين حکومتى را داشتن، به عنوان بالاترين عبادت معرّفى شده است، از جمله در حديثى مى ‏خوانيم که پيامبر(صلى الله عليه و آله) فرمود:

 «أفْضَلُ أعْمَالِ أُمَّتِى إنْتِظَارُ الفَرَجِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».(12)

و در حديث ديگرى از پيامبر(صلى الله عليه و آله) مى‏ خوانيم:

 «أفْضَلُ العِبَادَةِ انْتِظَارُ الَفَرجِ»؛ (بهترين اعمال امّت من انتظار فرج است).(13) 

اين حديث اعم از اين که «انتظار فرج» را به معناى وسيع کلمه، شامل شود و يا به مفهوم خاص، يعنى «انتظار ظهور مصلح جهانى» باشد، اهمّيّت انتظار را در مورد بحث ما روشن مى‏ سازد.(14)

علاوه بر اين در کتاب «کمال الدين»، از «ابو بصير» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که فرمود:

«طُوبى‏ لِشِيْعَةِ قائِمِنا أَلْمُنْتَظِرِيْنَ لِظُهُورِهِ فِى غَيْبَتِهِ، وَ الْمُطِيْعِينَ لَهُ فِى ظُهُورِهِ، أُولئِکَ أَوْلِياءُ اللَّهِ الَّذِيْنَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ (خوشا به حال پيروان قائم ما، که در غيبتش (با خود سازى) انتظار ظهورش را مى‏ کشند، و به هنگام ظهورش مطيع فرمان اويند، آنها اولياى خدا هستند، همان ها که نه ترسى دارند و نه غمگين مى ‏شوند).(15)

و در حديث ديگرى از امام على(عليه السلام) مى‏ خوانيم:

 «الْمُنْتَظِرُ لِامْرِنا کَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه‏ فى سَبيلِ اللَّهِ»؛

 (کسى که در انتظار ظهور ما باشد مانند کسى است که در ميدان جهاد به خون آغشته است).(16)

دو تفسير براى اين روايت مى ‏توان ذکر کرد؛ که منافاتى با يکديگر ندارد.

1- منتظران ظهور اعمالى انجام مى‏ دهند که نتيجه‏ اش با نتيجه جهاد در راه خداوند يکى است؛ همان‏گونه که حضرت على(عليه السلام) مى ‏فرمايد: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دين و نصرت حق و عدالت مى ‏شود».(17)

نتيجه انتظار منتظران واقعى نيز همين امور است، انتظارى که در پرتو آن خودسازى و اجراى احکام اسلام و رسانيدن نداى دين با استفاده از قلم و بيان و تمام وسايل روز به اقصى‏ نقاط عالم تحقّق يابد.

هر چند برخى از افراد، فقط با تکرار اين جمله «آقا! در ظهورت شتاب کن»؛ خود را منتظر مى ‏دانند!

برخى ديگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زيارت «آل‏ ياسين» و مانند آن خلاصه کرده اند.

برخى علاوه بر اين، به مسجد مقدّس جمکران نيز مشرّف مى ‏شوند، و همين را کافى مى ‏دانند!

اين‏گونه تفسيرها از انتظار، سبب مى ‏شود که وقتى چنين روايات پرمعنايى را مى‏ بينيم تعجّب ‏کنيم و از خود بپرسيم: «که چطور ثواب يک دعا، با تلاش مجاهدى که در خون خود غلطيده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده‏ سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسير کنيم، انتظار معادل جهاد بلکه گاهى ابعاد گسترده‏ تر دارد!

2- اگر تفسير بالا را بُعد بيروني انتظار بدانيم، بُعد درونى انتظار؛ همان جهاد با نفس است. ما بايد خود را بسازيم و آماده کنيم، چون او مجرى عدالت است. من اگر ظالم باشم چگونه مى‏ توانم منتظر ظهور او باشم. او طيّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدّعى انتظار اويم و ... . بنابراين انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى ‏يابد که جهاد با نفس را انجام دهيم و چنان ساخته شويم که لايق سربازى آن حضرت گرديم. روشن است که جهاد با نفس به مراتب سخت‏ تر از جهاد با دشمن است، به همين جهت حضرت رسول صلى الله عليه و آله در آن حديث مشهور خطاب به مسلمانانى که از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوْا الْجِهادَ الْاصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الْاکْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الْاکْبَرُ؟ قالَ: الْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ».(18)

نتيجه اين که انتظار بايد در بعد درونى و بيرونى آن براى مردم تفسير شود تا به صورت بى‏ محتوا در نيايد و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشيم، چه مى ‏کنيم؟ هم خود را تميز مى‏ کنيم و هم خانه تکانى مى‏ نماييم. آيا منتظران امام زمان- عجل اللَّه فرجه- نبايد خانه تکانى کنند؟!(19)

چه نيکوست در اين راستا، از حسِّ نيازِ دروني انسان به يک منجي و انتظار ظهورش در آينده بهره برده و علاوه بر تهذيب نفس، اين احساس فطري را شکوفا کنيم.

انتظار، در اعماق سرشت آدمى‏

آري، برخلاف گفته کسانى که فکر مى ‏کنند بذر اصلى انتظار ظهور يک مصلح بزرگ را، شکست ها و ناکامي ها   و نابساماني ها مى‏ پاشد؛ عشق به اين موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است.

به تعبير ديگر، انسان از دو راه- از راه عاطفه و خرد - سرانجام در برابر چنين مسأله‏ اى قرار مى ‏گيرد و سروش اين ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى ‏شنود.

و به عبارت روشن تر، ايمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زيبايى» و «عشق به نيکى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است که بدون چنان ظهورى اين عشق ها به ناکامى مى ‏گرايد و به شکست محکوم مى‏ شود.

شايد اين سخن نياز به توضيح بيشترى داشته باشد و آن اينکه مى‏ دانيم «عشق به تکامل» شعله جاويدانى است که سراسر وجود انسان را در برگرفته؛ او مى‏ خواهد بيشتر بداند؛ بيشتر از زيبائي ها ببيند؛ بيشتر از نيکي ها بهره‏ ببرد. خلاصه اينکه، علاقه انسان به پيشرفت و تکامل، به دانايى و زيبايى، به نيکى و صلح و عدالت، علاقه‏ اى است اصيل، هميشگى و جاودانى؛ و انتظار ظهور يک مصلح بزرگ جهانى آخرين نقطه اوج اين علاقه است.

چگونه ممکن است عشق به تکامل همه جانبه در درون جان انسان باشد و چنين انتظارى نباشد! مگر تکامل جامعه انسانى بدون آن امکان‏پذير است!

هيچگاه پيدايش اين انگيزه‏ ها را نمى توان با عوامل اجتماعى و روانى پيوند داد. گرچه اين عوامل در تضعيف يا دامن زدن به آن‏ها سهم مهمّى دارند؛ ولى اصل وجود آنها، جزء روان انسانها و جزء ابعاد اصلى روح اوست؛ به دليل اين که هيچ جامعه و هيچ ملّتى هرگز از اين انگيزه‏ ها تهى نبوده است. (20)

فطرت و «صلح و عدالت جهانى»

عشق به صلح و عدالت در درون جان هر کسى هست؛ همه از صلح و عدل لذّت مى‏ برند؛ و با تمام وجود خود خواهان جهانى مملو از اين دو هستند.

با تمام اختلاف هايى که در ميان ملّتها و امّتها در طرز تفکّر، آداب و رسوم، عشقها و علاقه‏ ها، خواست ها و مکتب ها، وجود دارد؛ همه بدون استثنا سخت به اين دو علاقه‏ مندند، و گمان مى ‏کنم دليلى بيش از اين براى فطرى بودن آنها نياز نيست؛ چه اينکه همه جا عموميّت خواسته‏ ها دليل بر فطرى بودن آنهاست.

فطرت و نهاد آدمى بوضوح صدا مى ‏زند که سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت؛ و بساط ستم برچيده مى شود؛ چرا که اين خواست عمومى انسانها است.(21)

علاوه بر ملّتها، عموميّت اين اعتقاد در همه مذاهب نيز نشانه ديگرى بر اصالت و واقعيّت آن است زيرا چيزى که زاييده شرايط خاص و محدودى است نمى ‏تواند اينچنين عمومى باشد. تنها مسائل فطرى هستند که از چنين‏ عموميّتى برخوردارند؛ و اينها همه نشانه آن است که از زبان عواطف و سرشت آدمى اين نغمه در جان او سرداده شده که سرانجام مصلحى بزرگ جهان را زير پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.(22)

فطرت و وجود مصلحي بزرگ‏

هر عشق اصيل و فطرى حاکى از وجود معشوقى در خارج و جاذبه و کشش آن است.(23)

يعنى اگر تشنه مى‏ شويم و عشق به آب داريم دليل بر آن است که «آبى» وجود دارد که دستگاه آفرينش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است.

اگر علاقه‏ اى به جنس مخالف داريم دليل بر وجود جنسى مخالف در بيرون ماست؛ و اگر عشق به زيبايى و دانايى داريم دليل بر اين است که زيبائي ها و دانائي هايى در جهان هستى وجود دارد.

و از اينجا به آسانى نتيجه مى ‏گيريم که اگر انسانها انتظار مصلح بزرگى را مى‏ کشند که جهان را پر از صلح و عدالت و نيکى و داد کند، دليل بر آن است که چنان نقطه اوجى در تکامل جامعه انسانى امکان‏پذير و عملى است که عشق و انتظارش در درون جان ماست.(24)

«اسناد و مدارک» موجود نشان مى‏هد که اين يک اعتقاد عمومى و قديمى، در ميان همه اقوام و مذاهب شرق و غرب است، (اگر چه در پاره‏اى از مذاهب همچون اسلام تأکيد بيشترى روى آن شده است.) و اين خود دليل و گواه ديگرى بر فطرى بودن اين موضوع است.(25)

در اينجا ما به عنوان نمونه برخي از اقوام و مذاهب که به ظهور مصلحي بزرگ معتقدند، اشاره مي کنيم.

انتظار عمومى براى يک مصلح بزرگ‏

تقريباً تمام اقوام جهان در انتظار يک رهبر بزرگ انقلابى به سر مى‏ برند که هر کدام او را به نامى مى‏ نامند، ولى همگى در اوصاف کلّى و اصول برنامه‏هاى انقلابى او اتّفاق دارند.

در اينجا به قسمتى «کاملًا فشرده» از باز تاب اين عقيده در ميان اقوام و ملل مختلف، مي پردازيم:

پرتوى در کتب عهد قديم (تورات و ملحقّات آن)

1- در کتاب «مزامير داوود» مزمور 37 چنين مى‏خوانيم:

«... زيرا که شريران منقطع خواهند شد، و امّا متوکّلان به خداوند وارث زمين خواهند شد، هان، بعد از اندک مدتى شرير نخواهد بود، در مکانش تأمّل خواهى کرد و نخواهد بود؛ امّا حکيمان (صالحان) وارث زمين خواهند شد!»

2- و نيز در همان مزمور 37 (از مزامير داوود) جمله 22 مى ‏خوانيم:

«زيرا (متبرکان خداوند) وارث زمين خواهند شد، امّا ملعونان وى منقطع خواهند شد.»

3- و نيز در جمله 29 در همان مزمور آمده است:

«صديقان وارث زمين شده ابداً در آن ساکن خواهند شد.»

4- در کتاب «حبقوق» نبى، فصل 7، مى‏ خوانيم:

«... و اگرچه تأخير نمايد؛ برايش منتظر باش! زيرا که البتّه خواهد آمد و درنگ خواهد نمود؛ بلکه جميع امّتها را نزد خويش جمع مى‏کند؛ و تمامى را براى خويشتن فراهم مى ‏کند.»

5- در کتاب «اشعياى نبى»، فصل 11، در بحثى که سراسر تشبيه است مى‏ خوانيم:

«و نهالى از تنه يسى(26) بر آمده شاخه‏ اى از شاخه‏ هايش قد خواهد کشيد ... ذليلان را به عدالت حکم؛ و براى مسکينان زمين به راستى تنبيه (و مايه بيدارى) خواهد بود ... کمربند کمرش عدالت، و وفا نطاق ميانش خواهد بود؛ و گرگ با بره سکونت داشته، ... و طفل کوچک راعى (شبان) ايشان خواهد بود ... و در تمامى کوه مقدّس من هيچ ضرر و فساد نخواهند کرد، زيرا که زمين از دانش خداوند، مثل آبهايى که دريا را فرو مى‏ گيرند، پر خواهد شد.»

نشانه ‏هايى در کتب عهد جديد (اناجيل وملحقّات آن)

1- در انجيل «متى»، فصل 24، مى ‏خوانيم:

«چون که برق از مشرق بيرون مى ‏آيد و تا به مغرب ظاهر مى ‏گردد، آمدن فرزند انسان نيز چنين خواهد بود...

خواهند ديد فرزند انسان را برابرهاى آسمان که مى ‏آيد با قدرت و جلال عظيم! و فرشته‏ هاى خود را (ياران خود را) خواهد فرستاد با صور بلند آواز و آنان برگزيدگانشان را جمع خواهند نمود.»

2- و در انجيل «لوقا»، فصل دوازدهم، آمده است:

«کمرهاى خود را بسته و چراغهاى خود را افروخته داريد، و شما مانند کسانى باشيد که انتظار آقاى خود مى ‏کشند، تا هر وقت بيايد و در را بکوبد بيدرنگ براى او باز کنيد!»

تجلّى اين برنامه در کتب زرتشتيان‏

1- در کتاب معروف «زند» پس از ذکر مبارزه هميشگى «ايزدان» و «اهريمنان» مى ‏خوانيم:

«... آنگاه پيروزى بزرگ از طرف ايزدان مى ‏شود؛ و اهريمنان رامنقرض مى ‏سازند ...

پس از پيروزى ايزدان، و برانداختن تبار اهريمنان، عالم کيهان به سعادت اصلى خود رسيده، بنى آدم بر تخت نيکبختى خواهند نشست!»

2- «جاماسب» در کتاب «جاماسب نامه» از زردشت نقل مى ‏کند که مى ‏گويد:

«مردى بيرون آيد از زمين تازيان ... مردى بزرگ سر، و بزرگ تن، و بزرگ ساق، و بر آئين جدّ خويش و با سپاه بسيار، و روى به ايران نهد، وآبادانى کند و زمين را پرداد کند.»

جلوه‏ گاه اين عقيده در کتب هنديان و برهمائيان‏

1- در کتاب «وشن جوک» از کتب هندوها چنين آمده است:

«سرانجام دنيا به کسى بر گردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاصّ او باشد. و نام او «فرخنده و خجسته» باشد!»

2- در کتاب ديگرى به نام «ديده» آمده است:

«پس از خرابى دنيا پادشاهى در آخر زمان پيدا شود که پيشواى خلائق باشد؛ و نام او «منصور» باشد، و تمام عالم را بگيرد؛ و به آئين خود آورد.»

3- در کتاب «دداتک» از کتب مقدّسه برهمائيان آمده است:

«... دست حق در آيد و جانشين آخر «ممتاطا» ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد همه جا؛ و خلايق را هدايت کند.»

4- در «پاتيکل» از کتب هندوان آمده است:

«چون مدّت روز تمام شد، و دنياى کهنه نو شود؛ و زنده گردد و صاحب ملک تازه پيدا شود؛ از فرزندان دو پيشواى جهان يکى ناموس آخر زمان و ديگرى و حتّى بزرگ وى که «پشن» نام دارد و نام صاحب آن ملک تازه «راهنما» باشد؛ بحق پادشاه شود، و خليفه رام باشد و حکم براند و او را معجزه بسيار باشد.»

5- در کتاب «باسک» از کتب هندوها آمده است:

«دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلى در آخر زمان که پيشواى فرشتگان و پريان و آدميان باشد؛ و راستى حق با او باشد، و آنچه در دريا و زمينها و کوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد، و از آسمان و زمين آنچه باشد خبرمى ‏دهد، و از او بزرگتر کسى به دنيا نيايد!»

اين عقيده در ميان چينيان و مصريان و مانند آنها

1- در کتاب «علائم ظهور»(27)، مى‏ خوانيم:

قسمت اعظم ترجمه متن‏ هاى پهلوى «صادق» درباره ظهور و علائم ظهور است و اگر روي هم رفته نيز به همه متون پهلوى صادق توجّه کنيم بايد بگوييم تماماً جنبه مذهبى دارد.

«... موضوع ظهور و علائم ظهور موضوعى است که در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمّيّت خاصّى است، به قول «صادق»: صرف نظر از عقيده و ايمان که پايه اين آرزو را تشکيل مى دهد، هر فرد علاقه‏ مند به سرنوشت بشريّت و طالب تکامل معنوى آن وقتى که از همه نااميد مى‏ شود و مى ‏بيند که با وجود اينهمه ترقّيات فکرى و علمى شگفت‏ انگيز باز متأسّفانه بشريّت غافل و بي خبر، روز به روز، خود را به سوى فساد و تباهى مى ‏کشاند، و بيشتر از خداوند بزرگ دورى مى‏ جويد، و بيشتر از اوامر او سرپيچى مى ‏کند، بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مى ‏شود و از او براى رفع ظلم و فساد يارى مى‏ جويد!

از اين رو در همه‏ قرون و اعصار آرزوى يک مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خدا پرستان وجود داشته است و اين آرزو نه تنها در ميان پيروان مذاهب بزرگ، مانند زردشتى و يهودى و مسيحى و مسلمان سابقه دارد؛ بلکه آثار آن را در کتابهاى قديم چينيان، و در عقايد هنديان؛ و در بين اهالى اسکانديناوى و حتّى در ميان مصريان قديم؛ و بوميان و حتّى مکزيک؛ و نظاير آنها نيز مى ‏توان يافت.»

لازم به يادآورى است که کتاب «زند، و هومن يسن» و چند کتاب ديگر زردشتى و از جمله دو باب آخر جاماسب نامه مشتمل بر پيشگويى زردشت از زبان جاماسب حکيم به «گشتاسب» پادشاه وقت که به آئين زردشت گرويد راجع به موعود آخر زمان، توسّط صادق هدايت از متن پهلوى به فارسى برگردانده شده، و به وسيله حسن قائميان دوست و هم قلم هدايت به نام «علائم ظهور» منتشر گرديده است.

شعاع اين فکر در ميان غربيها

1- عقيده به ظهور يک رهايى بخش بزرگ و برچيده شدن بساط ظلم و ستم از ميان انسانها، و حکومت حق و عدالت منحصر به شرقي ها و مذاهب شرقى نيست؛ بلکه يک اعتقاد عمومى و جهانى است که چهره‏ هاى مختلف آن در عقايد اقوام گوناگون ديده مى‏شود، و همه روشنگر اين حقيقت است که اين اعتقاد کهن ريشه‏ اى در فطرت و نهاد انسانى؛ و در دعوت همه پيامبران، داشته است.

در کتاب «ديباچه ‏اى بر رهبرى» ضمن بيان وجود انتظار ظهور يک منجى بزرگ در ميان اقوام مختلف غربى، و بهره بردارى پاره‏اى از افراد از يک چنين انتظار عمومى، نام پنج نفر از مدّعيان را که از انگلستان برخاستند به عنوان: «جيمز نايلور» و «يوحنا سوثکات» و «ريچارد برادرز» و «جان نيکولز تام» و «هنرى جيمز پرينس» را ذکر مى‏ کند، و از «برنارد باربر» جامعه شناس آمريکايى در رساله «نهضت منجى گرى» وجود چنين اعتقادى را، حتّى در ميان سرخ پوستان آمريکايى نقل کرده مى ‏گويد:

در ميان قبائل سرخ پوست آمريکائى ... اين عقيده شايع است که روزى گرد سرخ پوستان ظهور خواهد کرد و آنها را به بهشت زمين رهنمون خواهد شد ...

تنها تا پيش از سال 1890 بالغ بر بيست نوع از اين نهضت‏ ها در تاريخ آمريکا ضبط شده است.

در بحثى که از کتاب «علائم الظّهور» سابقاً آورديم تصريح شده بود که: آثار اين عقيده را در ميان اهالى اسکانديناوى و بوميان مکزيک و نظاير آنها نيز مى ‏توان يافت.(28)

از مجموع آنچه تاکنون گفتيم نتيجه مى ‏گيريم که اين انتظار جنبه منطقه‏ اى ندارد؛ انتظارى است همه گير و گسترده و در سطح جهانى، و سرانجام شاهدى است بر فطرى بودن اين اعتقاد.(29)

آثار سازنده انتظار

اکنون که انتظار را يک عقيده فراگير يافتيم و در تعليمات اسلامى نيز از قطعى ‏ترين مباحثى است که مطرح شده، و عموم فِرق اسلامى در اين زمينه متفقند و احاديث در اين زمينه متواتر مى ‏باشد. به سراغ پيامدهاى اين انتظار در وضع کنونى جوامع اسلامى مي رويم تا ببينيم: آيا ايمان به چنين ظهورى، انسان را چنان در افکار رؤيائى فرو مى‏ برد که از وضع موجود خود غافل گرديده و تسليم هر گونه شرائطى مى ‏شود؟

يا اين که به راستى اين عقيده يک نوع دعوت به قيام و سازندگى فرد و اجتماع است؟(30)

 برخي از پيامدها يا به عبارتي آثار سازنده آن از اين قراراست:

الف) خودسازى فردى‏

حکومت جهانى مهدى قبل از هر چيز نيازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانى است که بتوانند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعى را در جهان بدوش بکشند؛ و اين در درجه اوّل محتاج به بالا بردن سطح انديشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى براى همکارى در پياده کردن آن برنامه عظيم است؛ تنگ نظرى‏ها، کوته بينيها، کج فکريها، حسادتها، اختلافات کودکانه و نابخردانه، و بطور کلّى هر گونه نفاق و پراکندگى با موقعيّت منتظران واقعى سازگار نيست.

نکته مهم اينجاست که منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمّى هرگز نمى ‏تواند نقش تماشاچى را داشته باشد؛ بايد حتماً در صف اصلاح طلبان واقعى قرار گيرد.

ايمان به نتايج و عاقبت اين تحوّل هرگز به او اجازه نمى ‏دهد که در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن اعمالى پاک و روحى پاکتر، برخوردارى از شهامت و آگاهى کافى است.

من اگر ناپاک و آلوده‏ام چگونه مى‏ توانم منتظر تحوّل و انقلابى باشم.

من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسى بنشينم که طعمه شمشيرش خون ستمگران است و من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى‏ توانم در انتظار نظامى که افراد فاسد و نادرست در آن هيچ گونه نقشى ندارند، بلکه مطرود و منفور خواهند بود، روزشمارى کنم!

آيا اين انتظار براى تصفيه روح و فکر و شستشوى جسم و جان من از لوث آلودگيها کافى نيست!

ارتشى که در انتظار جهاد آزاديبخش به سر مى‏ برد، حتماً به حالت آماده باش کامل در مى ‏آيد؛ سلاحى که براى چنين ميدان نبردى شايسته است به دست مى ‏آورد؛ سنگرهاى لازم را مى ‏سازد؛ آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى‏ برد؛ روحيه افراد خود را تقويت مى‏ کند؛ و شعله عشق و شوق براى چنان مبارزه‏اى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى‏ دارد؛ ارتشى که داراى چنين آمادگى نيست، هرگز در انتظار به سر نمى ‏برد. انتظار يک مصلح جهانى به معنى آماده باش کامل فکرى و اخلاقى، مادّى و معنوى، براى اصلاح همه جهان است.

فکر کنيد چنين آماده باشى چقدر سازنده است! اصلاح تمام روى زمين و پايان دادن به همه مظالم و نابسامانيها شوخى نيست! کار ساده‏اى نمى ‏تواند باشد! آماده باش براى چنين هدف بزرگى بايد متناسب با آن باشد؛ يعنى بايد به وسعت و عمق آن باشد.

براى تحقّق بخشيدن به چنين انقلابى مردانى بسيار بزرگ و مصمّم و بسيار نيرومند و شکست‏ ناپذير، فوق العاده، پاک و بلند نظر، کاملًا آماده و داراى بينش عميق، لازم است؛ و خودسازى براى چنين هدفى مستلزم به کار بستن عميق‏ترين برنامه‏ هاى اخلاقى و فکرى و اجتماعى است؛ اين است معنى انتظار واقعى؛ آيا هيچ کس مى ‏تواند بگويد چنين انتظارى سازنده نيست!

ب) خودياريهاى اجتماعى‏

منتظران راستين در عين حال، وظيفه دارند که علاوه بر اصلاح خويش، در اصلاح ديگران نيز بکوشند؛ زيرا برنامه عظيم و سنگينى که انتظارش را مى ‏کشند يک برنامه فردى نيست؛ برنامه‏ اى است که تمام عناصر تحوّل بايد در آن شرکت جويد؛ بايد کار به صورت دست جمعى و همگانى باشد؛ کوششها و تلاشها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگى بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد که انتظار آن را دارند.

در يک ميدان وسيع مبارزه دست جمعى هيچ فردى نمى ‏تواند از حال ديگران غافل بماند؛ بلکه موظّف است هر نقطه ضعفى را در هر کجا ببيند اصلاح کند؛ و هر موضع آسيب پذيرى را ترميم نمايد؛ و هر قسمت ضعيف و ناتوانى را تقويت کند؛ زيرا بدون شرکت فعّالانه و هماهنگ تمام مبارزين، پياده کردن چنان برنامه‏ اى امکان‏پذير نيست.

بنابراين منتظران واقعى علاوه بر اين که به اصلاح خويش‏ مى ‏کوشند، وظيفه خود مى‏ دانند که ديگران را نيز اصلاح کنند.

اين است اثر سازنده ديگر براى انتظار قيام يک مصلح جهانى! و اين است فلسفه آنهمه افتخارات و فضيلت ها که براى منتظران راستين شمرده شده است.

ج) حل نشدن در فساد محيط

هنگامى که فساد فراگير مى ‏شود، و اکثريّت و يا جمع کثيرى را به آلودگى مى ‏کشاند، گاهى افراد پاک در يک بن بست سخت روانى قرار مى‏ گيرند، بن بستى که از يأس از اصلاحات سرچشمه مى ‏گيرد.

گاهى آنها فکر مى ‏کنند، کار از کار گذشته و ديگر اميدى براى اصلاح نيست، و تلاش و کوشش براى پاک نگهداشتن خويش بيهوده است؛ اين نوميدى و يأس ممکن است آنها را تدريجاً به سوى فساد و همرنگى با محيط بکشاند، و نتوانند خود را به صورت يک اقلّيّت‏ صالح در برابر اکثريّت ناسالم حفظ کنند، و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوايى بدانند.

تنها چيزى که مى‏ تواند در آنها روح اميد بدمد و به مقاومت و خويشتن دارى دعوت کند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند، اميد به اصلاح نهايى است؛ تنها در اين صورت است که آنها دست از تلاش و کوشش براى حفظ پاکى خويش و حتّى براى اصلاح دگران بر نخواهند داشت.

و اگر مى ‏بينيم در دستورات اسلامى يأس از آمرزش. يکى از بزرگترين گناهان شمرده شده است و ممکن است افراد ناوارد، تعجّب کنند که چرا يأس از رحمت خدا اين قدر مهم تلقى شده- مهمتر از بسيارى از گناهان- فلسفه‏ اش در حقيقت همين است که گناه کار مأيوس از رحمت، هيچ دليلى نمى ‏بيند که به فکر جبران بيفتد و يا لااقل دست از ادامه گناه بردارد، و منطق او اين است:

 «آب از سر من گذشته است، چه يک قامت چه صد قامت- من که رسواى جهانم غم دنيا هيچ است- بالاتر از سياهى، رنگ دگر نباشد؛ آخرش جهنّم است من که هم اکنون آن را براى خود خريده ‏ام؛ ديگر از چه چيز مى ‏ترسم!»

امّا هنگامى که روزنه اميد براى او گشوده شود، اميد به عفو پروردگار و اميد به تغيير وضع موجود، نقطه عطفى در زندگى او پيدا مى‏ شود و چه بسيار او را به توقّف کردن در مسير گناه و بازگشت به سوى پاکى و اصلاح دعوت مى ‏نمايد.(31)

به همين دليل، اميد را مى‏ توان همواره به عنوان يک عامل مؤثّر تربيتى در مورد افراد فاسد شناخت؛ همچنين افراد صالحى که در محيط هاى فاسد گرفتارند، بدون اميد نمى ‏توانند خويشتن را حفظ کنند.(32)

د ) زمينه‏ سازي براي ظهور

اين اشتباه بزرگ را بايد به طور کامل از مغزها بيرون کرد که مصلح بزرگ جهانى برنامه‏اى دارد که تمام اصولش بر محور معجزات دور مى‏زند، همه پيروزيها و فتحها، انقلابها و اصلاحها، دگرگونيها و تحوّل هايش روى اصول اعجاز صورت مى ‏گيرد، او و چند نفر به پا مى‏ خيزند، در حالى که سايرين تماشاچى خواهند بود، دنيايى را که هيچ گونه آمادگى براى حکومت واحد عادلانه جهانى بر اساس عالى ‏ترين ارزشهاى انسانى ندارد، يک شبه، با دم مسيحايى آماده مى‏کنند، و برق‏ آسا عناصر غير قابل اصلاح را نابود، و همه افکار را به سطح بالا مى‏ کشند، و پرچم حقّ و عدالت را در سراسر عالم به اهتزاز در مى ‏آورند.

نه هرگز چنين نيست؛ مگر ساير پيامبران الهى و مصلحان آسمانى چنين برنامه‏ اى داشته‏ اند که او هم داشته باشد؟! مگر او يک استثنا در عالم خلقت است؟! مگر شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از تمام امکانات و اسباب طبيعى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نمى ‏کرد؟! مگر در ميدان نبرد، هيچ يک از محاسبات و نقشه‏ ها را از نظر دور مى‏ داشت؟! بنابراين شکّى نيست او هم تا آن جا که ممکن است از عوامل و اسباب طبيعى استفاده مى ‏کند، و امدادهاى خاصّ الهى مخصوص به موارد نارسايى اين اسباب است.

با در نظر گرفتن اين حقيقت، روشن مى ‏شود که آماده ساختن زمينه براى چنان تحوّلى، از شرايط نخستين آن تحوّل است.

طرق آماده شدن زمينه‏ ها:

براى فراهم شدن زمينه‏ ها، جهت يک حکومت جهانى بر اساس ارزشهاى انسانى، باز بايد از دو اصل «نفى» و «اثبات» استفاده کرد:

1- عواملى که مردم جهان را از وضع موجود آگاه و از سرانجام اين همه مظالم و ستمگريها مطّلع و بالاخره متنفّر و بيزار مى‏ سازد.

2- عواملى که مردم را براى پذيرش اصول چنان حکومتى آماده مى‏ کند.

در قسمت اوّل، افزايش عکس العملهاى ظلم و فساد و ناراحتي ها و بن بستهاى ناشى از آن، عامل مهمّى محسوب مى‏ شود، سرخوردگى شديد از وضع نابسامان جهان که زاييده اتّکاى بيش از حد، بر جنبه‏ هاى زندگى مادّى و فراموش کردن جنبه‏ هاى معنوى و انسانى است، به قدر کافى مردم جهان را نسبت به آينده اين اوضاع بدبين مى ‏سازد و آن تنفّر و اين بدبينى، جوّ مساعدى را براى قبول چنان حکومتى فراهم مى ‏کند.

در قسمت دوّم بايد آموزش قابل ملاحظه‏اى در سطح جهانى درباره چنين برنامه‏اى انجام گيرد، تا عناصر قابل اصلاح، زمينه فکرى مساعدى براى اصلاح پيدا کنند و نسبت به آنهايى که عناصر غير قابل اصلاحند به اصطلاح اتمام حجّت شده باشد و به اين ترتيب صفوف دو طرف مشخّص گردد.

در اخبارى که در بعضى از منابع اسلامى وارد شده به اين موضوع اشاره گرديده که قبل از قيام آن مصلح بزرگ، بايد تعليمات اسلام در سطح جهانى تبليغ گردد و حجّت بر همه تمام شود؛ چنان که در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‏ خوانيم:

 «سَتَخْلُوا کُوفَةُ مِنَ المُؤْمِنِينَ وَ يَأْزَرُ عَنْهَا العِلْمُ کَمَا تَأْزَرُ الحَيَّةُ فى جَاجرِه(33) ثُمَّ يَظْهَرُ العِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمْ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الفَضْلِ حَتَّى لَايَبْقَى فِى الأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِى الدّينِ حَتَّى المُخَدَّرَاتِ فِى الحِجَالِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا ... فَيَفِيضُ العِلْمُ مِنْهُ إلَى سَايِرِ البِلَادَ فِى المَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ فَيَتُمُ اللّهُ حُجَّتَهُ عَلَى الخَلْقِ حَتَّى لَايَبْقَى أحَدٌ عَلَى الأرْضِ لَمْ يَبْلُغْ إلَيْه الدِّينُ وَ العِلْمُ ثُمَّ يَظْهَرُ القَائِمُ عليه السلام».(34)

در اين حديث جالب، امام چنين پيشگويى مى ‏کند که:

 «به زودى علم و دانش از کوفه برچيده مى ‏شود ... سپس در شهرى به نام «قم» آشکار مى ‏گردد و معدن علم و دانش مى‏ شود، تا در سراسر زمين افرادى که از اسلام آگاهى ندارند، باقى نمانند، حتّى زنانى که به حجله مى‏ روند (و کم سنّ و سالند) و اين به هنگام نزديک شدن قيامِ رهبر انقلابى ماست ... علم و دانش از اين شهر به ساير شهرها در شرق و غرب جهان سرازير خواهد شد و خداوند بدين وسيله حجّت خود را بر مردم تمام مى ‏کند، تا کسى روى زمين باقى نماند که اين آگاهى به او نرسيده باشد، سپس آن قيام کننده قيام خواهد کرد».

در اين جا کارى به اين موضوع نداريم که مخالفان ما پيشگويى فوق را بپذيرند يا نپذيرند، هدف اين است که منتظران واقعى طبق حديث فوق معتقد به لزوم يک انقلاب فرهنگى دامنه‏ دار و گسترده از نظر مفاهيم و تعليمات اسلام در سراسر جهان هستند، که قبل از قيام حضرت مهدى (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) بايد انجام گيرد و طبيعى است که چنين انقلاب سازنده‏ اى بايد به دست منتظران واقعى صورت گيرد و روزى فرا رسد که از مراکز بزرگ علمى اسلام با نيرومندترين‏ دستگاه هاى ارتباط جمعى و مجهّزترين وسايل تبليغاتى، يک اصلاح همه جانبه در سراسر جهان انجام پذيرد، آيا اعتقاد به چنين مسئوليّتى تخديرکننده است يا محرّک؟

از آن چه گفتيم چنين نتيجه مى‏ گيريم که انتظار به مفهوم واقعى کلمه يک برنامه فوق العاده سازنده در تمام زمينه‏ ها اعم از زمينه‏ هاى فردى و اجتماعى است و هيچ جاى ابهام در اين بحث نيست.

نتيجه

نتيجه اين که، انتظار ظهور مصلحى که هر قدر دنيا فاسدتر مى ‏شود؛ اميد ظهورش بيشتر مى ‏گردد اثر فزاينده روانى در منتظران دارد. و آنها را در برابر امواج نيرومند فساد بيمه مى‏ کند؛ آنها نه تنها با گسترش دامنه فساد محيط مأيوس تر نمى ‏شوند، بلکه به مقتضاى:

وعده وصل چون شود نزديک *** آتش عشق تيزتر گردد

وصول به هدف را در برابر خويش مى ‏بينند و کوشش هايشان براى مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق زيادترى تعقيب مى ‏گردد.

از مجموع بحث هاى گذشته چنين نتيجه مى ‏گيريم که اثر تخديرى انتظار تنها در صورتى است که مفهوم آن مسخ و تحريف شود- همان گونه که جمعى از مخالفان، تحريفش کرده‏اند؛ امّا اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پياده شود، يک عامل مهمّ تربيت و خودسازى و تحرّک و اميد خواهد بود.

از جمله مدارک روشنى که اين موضوع را تاييد مى ‏کند، اين است که در ذيل آيه:

 «وعداللّه الّذين آمنوا منکم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم فى الارض ...»(35)؛ (خداوند به آنها که ايمان دارند و عمل صالح انجام مى‏ دهند، وعده داده است حکومت روى زمين را در اختيارشان بگذارد ...) از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده است که منظور از اين آيه «هوالقائم و اصحابه»؛ (مهدى و ياران او هستند).

و در حديث ديگرى مى‏ خوانيم: «نزلت فى المهدى»؛ (آيه درباره مهدى نازل شده است) در حالى که در اين آيه مهدى و يارانش به عنوان «الّذين آمنوا منکم و عملوا الصّالحات» معرفى شده ‏اند.

بنابراين تحقّق اين انقلاب جهانى بدون يک ايمان مستحکم، که هر گونه ضعف و زبونى و ناتوانى را دور سازند و بدون اعمال صالحى که‏ راه را براى اصلاح جهان بگشايد، امکان‏پذير نيست و آنها که در انتظار چنين برنامه‏ اى هستند، هم بايد سطح آگاهى و ايمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح خويش و اعمال خود بکوشند.

تنها چنين کسانى هستند که مى‏ت وانند نويد زندگى در حکومت او به خود دهند، نه آنها که با ظلم و ستم همکارى دارند!

و نه آنها که از ايمان و عمل صالح بيگانه ‏اند!

نه افراد ترسو و زبونى که بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتّى از سايه خود مى ‏ترسند!

و نه افراد سست و بي حال و بي کاره‏اى که دست روى دست گذارده و در برابر مفاسد محيط زندگى و جامعه شان سکوت اختيار کرده و کمترين تلاشى در راه مبارزه با فساد ندارند.(36)

آرى انتظار راستين اين است.

 

(1). ماترياليستها و کمونيستها بر اين باورند.

(2). پيدايش مذاهب، ص113.

(3). تفسير نمونه، ج‏7، ص452؛ پيدايش مذاهب، ص117؛ حکومت جهانى مهدى (عج)، ص86.

(4). تفسير نمونه، ج‏7، ص453.

(5). سرمشق از سخنان حضرت على (ع)، ص95.

(6). بحار الانوار، ج 52، ص 125.

(7). همان، ص 126.

(8). « قرع بسيفه» يعنى با شمشيرش بر فرق( دشمن) کوبيد.

(9). بحار الانوار، ج 52، ص 126.

(10). همان، ج 36، ص 387.

(11). همان، ج 52، ص 142.

(12). بحارالانوار، ج 50، ص 318.

(13). همان، ج 52، ص 125.

(14). پيدايش مذاهب، ص114.

(15). نور الثقلين، جلد 2، صفحه 309، مؤسسه اسماعيليان، طبع چهارم، 1412 ه. ق. ـ کمال الدين، جلد 2، صفحه 357، دار الکتب الاسلامية. ـ بحار الانوار، جلد 52، صفحه 149. ـ تفسير نمونه، ج‏8، ص: 415.

(16). بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104.

(17). نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 252.

(18). ميزان الحکمة، باب 586، حديث 2741،( جلد 2، صفحه 140).

(19). 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)، ص 269.

(20). حکومت جهانى مهدى (عج)، ص88.

(21). همان، ص51.

(22). همان، ص88 و پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص301.

(23). 50 درس اصول عقائد براى جوانان، ص301.

(24). حکومت جهانى مهدى (عج)، ص88.

(25) . همان، ص52.

(26). « يسى» به منى« قوى» نام پدر حضرت داوود است( نقل از قاموس مقدس).

(27). (گردآورى يکى از دوستان صادق هدايت) در صفحه 47.

(28). در اين بخش از کتاب هاى:« علائم الظّهور»؛« شکوفه‏ هاى اميد» و« ديباچه ‏اى بر رهبرى» استفاده شده است.

(29). حکومت جهانى مهدى (عج)، ص 52.

(30). تفسير نمونه، ج‏7، ص 448.

(31). حکومت جهانى مهدى (عج)، ص100.

(32). همان، ص100.

(33). از اين جمله چنين استفاده مى‏ شود که علم به کلّى از کوفه( و اطراف آن) برچيده نمى ‏شود، بلکه‏ محدود و جمع مى‏گردد و از صورت يک واحد علمى جهانى به صورت يک واحد علمى محلّى در مى ‏آيد.

(34). تاريخ قم، بنا به نقل بحار الانوار، ج 14، ص 338( تاريخ قم را در سال 378 هجرى« حسن بن محمّد» به نام صاحب بن عبّاد تأليف کرد. در حال حاضر عربى آن در دسترس نيست تنها ترجمه فارسى آن که در قرن نهم هجرى توسّط حسن بن على بن حسن بن عبد الملک قمى ترجمه شده در دست است و از ترجمه آن نيز بيش از پنج باب که جلد اوّل است باقى نمانده است).

(35) . سورة نور، آية 55.

(36) . حکومت جهانى مهدى (عج)، ص104.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 163
  • بازدید کلی : 3,401